نمازش که تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده.موهایش را پریشان کرد
و سرخاب وسفیدابی کرد و وارد مجلس مهمانی شد.فرشته سمت چپ لبخند
تلخی زد و به فرشته سمت راست گفتː<انگار فقط خدا نا محرمه!.
شبی که در آن خطاب میآید: کجایند جوانمردان شبخیز که در آرزوی دیدار، بیخواب و بیآرام بودهاند و در راه عشق شربت بلا نوشیدهاند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران. قدری دیگر در راه است التماس دعا